خورشید اول: شهید بهمن ماه
خورشید اول: شهید قربانعلی میرآخوری
تاریخ تولد: 1315 تاریخ شهادت:1357/11/23
نحوه شهادت: شلیک گلوله به سر توسط مزدوران شاه
گوشه ای از زندگینامه شهید:
قربان اگرچه گشته قربان راه دین اما هنوز زنده و جاوید در میان ماست
خورشید اول: شهید قربانعلی میرآخوری
تاریخ تولد: 1315 تاریخ شهادت:1357/11/23
نحوه شهادت: شلیک گلوله به سر توسط مزدوران شاه
گوشه ای از زندگینامه شهید:
قربان اگرچه گشته قربان راه دین اما هنوز زنده و جاوید در میان ماست
خورشید سوم: شهید علی فردوسی
تاریخ تولد: 1342 تاریخ شهادت : 1364/11/30
نحوه شهادت: اصابت ترکش محل شهادت: فاو
گوشه ای از وصیتنامه شهید:
خورشید دوم: شهید حبیب الله فردوسی
تاریخ تولد: 1339 تاریخ شهادت: 1361/04/25
نحوه شهادت: ترکش خمپاره محل شهادت: شلمچه( عملیات رمضان)
گوشه ای از وصیتنامه شهید:

گفت:« فردا ميخواي بري گلزار شهدا؟ ».
گفتم:« براي چي سؤال ميكني؟ ».
قيافهاش آشنا نبود. دوباره گفتم:« آره، ميخوام برم سر خاك پسرم. ».
تبسمي كرد و گفت:« برو مجيد اون جاست. ».
از خواب بلند شدم و نماز خواندم. صبر کردم تا هوا روشن شود.
از ثبتنام وقت اعزامش باخبر نشدم. موقع خداحافظي گفت:« اگه شهيد شدم، وصيتنامهام رو براي دانشآموزها بخونين! ».
چند وقت بعد خبر شهادتش را آوردند. گفتم:« انا الله و انا اليه راجعون، نفهميدم چه جوري رفت، ولي خدا رو شكر ميكنم به چيزي رسيد كه اون رو دوست داشت. ».

بفرما شير داغ، سر صبح ميچسبه. ».
احوال پرسي كردم و كنار سفره صبحانه نشستم و گفتم:« نوش جان داداش!
لباس بسيجياش را پوشيده بود. گفتم:« تصميم خودت رو گرفتي؟ اين زن چكار كنه؟ چند ماه ديگه بچهات به دنيا ميياد. ».
موقع
برگشتن قرار شد پيادهروي كنيم. مجيد پشت من و پدرش ميآمد. بهش گفتم:« بيا جلو ميخوام
حرف بزنم، اين طوري بايد برگردم پشت رو نگاه كنم سخته. ».

ساکش را آماده کرده است و قصد سفر دارد، اما مادر گریه می کند، می گوید: تو بروی، همسر و فرزندت را چه کنم، نرو.
خورشید اول :حبیب اله آخوندی
خورشید دوم :مجید آخوندی
خورشید سوم :علیرضا قتولیدر صبحگاه چهاردهم فروردین ماه 1365، مصادف با سالروز ولادت امیرالمومنین علی علیه السلام آنکه دائم، شیخ محمد مناجاتش را قرائت می کرد و همچون او در گلزار شهدا و نخلستانهای حمیدیه و فاو ناله می زد؛

در بسطام بارها در دل شب بر سر مزار شهدا می رفتیم و او در آن تاریکی شب درون قبری آماده می خوابید وخطاب به خودش می گفت :


همیشه به یاد خدا باش و زبانت را همیشه به ذکر خدا مشغول کن و به تنهایی و خلوت گزینی علاقه داشته باش تا بتوانی بهتر با محبوب خود مناجات کنی
می فرمودند:

بعد از هزار وچهار صد سال در شهادت دوباره باز شده است
کتابی در باره شهید محمد خونجگری
این کتاب, یادنامه طلبه شهید 'حجه الاسلام محمد خونجگری 'است که در آن زندگی نامه شهید, با ذکر خاطراتی از نزدیکان, دوستان و همرزمان او درج شده است .در این یادنامه

لاله سرخ
طالب فقه جعفری، محمد خونجگری
مطیع امر رهبری، محمد خونجگری
عاشق دیدار خدا، ستون تقوا و هدا
به خون تپان و بی سری، محمد خونجگری

شهید شیخ ابوالقاسم از رزمنده ها و طلبه های مخلص بود که آینده بسیار خوبی در انتظارش بود؛ اگرچه شهادت او ما فوق همه خوبی هاست.

پرونده را مرور میکنم: پاکت عکسها جگرم را میسوزاند. پیکری که در جلسه عشقی جاودانه، زیباترین کربلای دنیا را یادآور می شود. نامش محمد است ولی هزاران بار اکبر و قاسم را تکرار میکند.

شهید مهدی صفار نقش بسیار مهمی در سازماندهی جوانان در تظاهراتهای ضد رژیم در بسطام و علی الخصوص محله خود داشت
این شهید بزرگوار، همیشه اولین فردی بود که بچه های محله را جمع می کرد و تظاهرات راه می انداخت طوری که آنها را روبروی پاسگاه شهربانی نگه می داشت و شعار می دادند و چندبار توسط یکی از پلیس های محل کتک خورده بود ولی دست از راهپیمایی و شعار دادن بر نمی داشت.
به عنوان مثال در محرم سال 57 با این که سن کمی داشت و در حدود یازده تا دوازده سال سن ایشان بود بچه های کوچه 17 شهریور را جمع کرد( که در بین این ها شهید علی فردوسیان نیز حضور داشت) و دسته ای تشکیل می دادند و اقدام به راهپیمایی می کردند.
در روزهای 11 و 12 بهمن نیز در راهپیمایی، روبروی حمام شهرداری سابق توسط یکی از مزدوران رژیم با ضرب گلوله از ناحیه پا، مجروح گردید و در بیمارستان بستری شد و بعد از بهبودی نیز با عصا در راهپیمایی ها شرکت می کرد.
