خورشید اول: شهید بهمن ماه

خورشید اول:  شهید قربانعلی میرآخوری

تاریخ تولد: 1315           تاریخ شهادت:1357/11/23     

نحوه شهادت: شلیک گلوله به سر توسط مزدوران شاه  

گوشه ای از زندگینامه شهید:

قربان اگرچه گشته قربان راه دین    اما هنوز زنده و جاوید در میان ماست

ادامه نوشته

خورشید دوم: مرد ناله ها و مناجات های شبانه

خورشید سوم: شهید علی فردوسی

تاریخ تولد: 1342                 تاریخ شهادت : 1364/11/30

نحوه شهادت: اصابت ترکش        محل شهادت: فاو

گوشه ای از وصیتنامه شهید:


ادامه نوشته

خورشید سوم: در مسیر حق

خورشید دوم: شهید حبیب الله فردوسی

تاریخ تولد: 1339                  تاریخ شهادت:   1361/04/25     

نحوه شهادت: ترکش خمپاره        محل شهادت: شلمچه( عملیات رمضان)

گوشه ای از وصیتنامه شهید:

ادامه نوشته

خورشید دوم: مجید می دونست شهید می شه

www.bastamnews.ir

مراسم داشتيم كه به ديدنمان آمدند. پذيرايي‌شان كردم. مادر رو به رويشان نشست و پرسيد:« دم دماي آخر سفارشي نكرد؟ ».

ادامه نوشته

خورشید دوم: فردا عاشوراست

www.bastamnews.ir

گوشي را گذاشتم و سرم را به ديوار تكيه دادم. دخترم پرسيد:« مادر! مجيد كي مي‌ياد؟ ».
خواستم جوابش را بدهم كه صداي زنگ تلفن دوباره بلند شد. دو سه تا زنگ خورد

ادامه نوشته

خورشید دوم: لحظه شهادت

www.bastamnews.ir

دو سه نفر با قنداق تفنگ خاك‌ها را كنار مي‌زدند و چند تاي ديگر با كلاه آهني و دست خاك‌ها را برمي‌داشتند. يك تعداد هم با وسايلي كه از عراقي‌ها غنيمت گرفته بودند سنگر مي‌زدند.

ادامه نوشته

خورشید دوم: مجید اون جاست

گفت:« فردا مي‌خواي بري گلزار شهدا؟ ».
گفتم:« براي چي سؤال مي‌كني؟ ».
قيافه‌اش آشنا نبود. دوباره گفتم:« آره، مي‌خوام برم سر خاك پسرم. ».
تبسمي كرد و گفت:« برو مجيد اون جاست. ».
از خواب بلند شدم و نماز خواندم. صبر کردم تا هوا روشن شود.

برگرفته از خاطرات پدر شهيد

خورشید دوم: اینجا بازهم شهید داره

لباس پوشيدم و رفتم تشييع جنازه. سركوچه ايستادم تا جنازه شهيد بيدگلي را بياورند. عكس او را دو پاسدار گرفته بودند.

ادامه نوشته

خورشید دوم: وصیتنامه ام را برای دانش آموزان بخونین

www.bastamnews.ir

از ثبت‌نام وقت اعزامش باخبر نشدم. موقع خداحافظي گفت:« اگه شهيد شدم، وصيت‌نامه‌ام رو براي دانش‌آموزها بخونين! ».

چند وقت بعد خبر شهادتش را آوردند. گفتم:« انا الله و انا اليه راجعون، نفهميدم چه جوري رفت، ولي خدا رو شكر مي‌كنم به چيزي رسيد كه اون رو دوست داشت. ».

برگرفته از خاطرات پدر شهيد

خورشید دوم: فکر کن او را داماد کردی

www.bastamnews.ir

چند روزي كه از تشييع جنازه حبيب گذشت، زمزمه‌هاي مجيد بلند شد. گفتم:« مادرجان! خانم تو بارداره، كجا مي‌خواي بري؟ ».

ادامه نوشته

خورشید دوم: باید راه داداشم را ادامه بدم

www.bastamnews.ir

حركت‌هاي اولي كه در مرز شروع شد، گفت:« وظيفه‌مون سنگين شده.».
خنديدم و گفتم:« هنوز كه چيزي نشده. عراق توي مرزها يك کم سر و صدا راه انداخته. ».

ادامه نوشته

خورشید دوم: مادر تو منو دوست داری و من شهادت رو

www.bastamnews.ir

دوربين دستش بود و ما هم دنبالش. گوشه باغچه و كنار اتاق، هر جا كه مي‌خواست مي‌ايستاديم و عكس مي‌گرفتيم. گفت:« اين عكس‌ها يادگاري مي‌مونه. ».

ادامه نوشته

خورشید دوم: شفاعت می کنم

www.bastamnews.irبفرما شير داغ، سر صبح مي‌چسبه. ».
احوال پرسي كردم و كنار سفره صبحانه نشستم و گفتم:« نوش جان داداش!

لباس بسيجي‌اش را پوشيده بود. گفتم:« تصميم خودت رو گرفتي؟ اين زن چكار كنه؟ چند ماه ديگه بچه‌ات به دنيا مي‌ياد. ».

ادامه نوشته

خورشید دوم: دعای پدر

www.bastamnews.irموقع برگشتن قرار شد پياده‌روي كنيم. مجيد پشت من و پدرش مي‌آمد. بهش گفتم:« بيا جلو مي‌خوام حرف بزنم، اين طوري بايد برگردم پشت رو نگاه كنم سخته. ».

ادامه نوشته

خورشید دوم: او می رود دامن کشان

www.bastamnews.ir

ساکش را آماده کرده است و قصد سفر دارد، اما مادر گریه می کند، می گوید: تو بروی، همسر و فرزندت را چه کنم، نرو.

ادامه نوشته

سه خورشید دی ماه

سه خورشید دی ماه

خورشید اول: برادرش را هم آسمانی کرد

www.bastamnews.irخورشید اول :حبیب اله آخوندی
تاریخ تولد :1340                    تاریخ شهادت :1361/02/10
نحوه شهادت :اصابت گلوله      محل شهادت :جاده اهواز- خرمشهر
گوشه ای از وصیت نامه شهید :
ادامه نوشته

خورشید دوم: حسین زمان را تنها نگذاشت

www.bastamnews.irخورشید دوم :مجید آخوندی
تاریخ تولد :1332                       تاریخ شهادت :1361/04/25
نحوه شهادت :اصابت ترکش          محل شهادت :شلمچه
گوشه ای از وصیت نامه شهید:
ادامه نوشته

خورشید سوم: در آزمایش الهی قبول شد

www.bastamnews.irخورشید سوم :علیرضا قتولی
تاریخ تولد :1343                    تاریخ شهادت :63/12/25
نحوه شهادت :اصابت ترکش     محل شهادت :شرق دجله/ بدر
گوشه ای از وصیت نامه شهید
ادامه نوشته

خورشید اول : لحظه شهادت

در صبحگاه چهاردهم فروردین ماه 1365، مصادف با سالروز ولادت امیرالمومنین علی علیه السلام آنکه دائم، شیخ محمد مناجاتش را قرائت می کرد و همچون او در گلزار شهدا و نخلستانهای حمیدیه و فاو ناله می زد؛

ادامه نوشته

در بسطام بارها در دل شب

در بسطام بارها در دل شب بر سر مزار شهدا می رفتیم و او در آن تاریکی شب درون قبری آماده می خوابید وخطاب به خودش می گفت : 

ادامه نوشته

خورشید اول: کسب محبت خدا

همیشه به یاد خدا باش و زبانت را همیشه به ذکر خدا مشغول کن و به تنهایی و خلوت گزینی علاقه داشته باش تا بتوانی بهتر با محبوب خود مناجات کنی 

ادامه نوشته

عشق به شهادت : شهید محمد خونجگری

می فرمودند:

بعد از هزار وچهار صد سال در شهادت دوباره باز شده است

ادامه نوشته

سفیر بهشت

کتابی در باره شهید محمد خونجگری

این کتاب, یادنامه طلبه شهید 'حجه الاسلام محمد خونجگری 'است که در آن زندگی نامه شهید, با ذکر خاطراتی از نزدیکان, دوستان و همرزمان او درج شده است .در این یادنامه


ادامه نوشته

خورشیداول: شعری از شهید شیخ علی فردوسی درباره هم سنگرش شهید محمد خونجگری

لاله سرخ

طالب فقه جعفری، محمد خونجگری

مطیع امر رهبری، محمد خونجگری

عاشق دیدار خدا، ستون تقوا و هدا

به خون تپان و بی سری، محمد خونجگری


بقیه شعر در ادامه مطلب
ادامه نوشته

خورشید سوم

 

شهید شیخ ابوالقاسم از رزمنده ها و طلبه های مخلص بود که آینده بسیار خوبی در انتظارش بود؛ اگرچه شهادت او ما فوق همه خوبی هاست.

ادامه نوشته

سه خورشید آذرماه ( پست ثابت)

خورشید اول: نامش محمد است ولی

پرونده را مرور می‌کنم: پاکت عکسها جگرم را می‌سوزاند. پیکری که در جلسه عشقی جاودانه، زیباترین کربلای دنیا را یادآور می شود. نامش محمد است ولی هزاران بار اکبر و قاسم را تکرار می‌کند.

ادامه نوشته

نقش شهید  مهدی صفار در راهپیمایی های قبل از پیروزی انقلاب

شهید مهدی صفار نقش بسیار مهمی در سازماندهی جوانان در تظاهراتهای ضد رژیم در بسطام و علی الخصوص محله خود داشت

این شهید بزرگوار، همیشه اولین فردی بود که بچه های محله را جمع می کرد و تظاهرات راه می انداخت طوری که آنها را روبروی پاسگاه شهربانی نگه می داشت و شعار می دادند و چندبار توسط یکی از پلیس های محل کتک خورده بود ولی دست از راهپیمایی و شعار دادن بر نمی داشت.

به عنوان مثال در محرم سال 57 با این که سن کمی داشت و در حدود یازده تا دوازده سال سن ایشان بود بچه های کوچه 17 شهریور را جمع کرد( که در بین این ها شهید علی فردوسیان نیز حضور داشت) و دسته ای تشکیل می دادند و اقدام به راهپیمایی می کردند.

در روزهای 11 و 12 بهمن نیز در راهپیمایی، روبروی حمام شهرداری سابق توسط یکی از مزدوران رژیم با ضرب گلوله از ناحیه پا، مجروح گردید و در بیمارستان بستری شد و بعد از بهبودی نیز با عصا در راهپیمایی ها شرکت می کرد.