پرونده را مرور می‌کنم: پاکت عکسها جگرم را می‌سوزاند. پیکری که در جلسه عشقی جاودانه، زیباترین کربلای دنیا را یادآور می شود. نامش محمد است ولی هزاران بار اکبر و قاسم را تکرار می‌کند. ذهنم بی‌قرار در انتظار جلوهایی از روزهایی حضورش بی‌تابی می‌کند : در چهاردهم مهرماه ، قاصدکهای دشت های اطراف بسطام خبر آمدنش را آوردند و او تقدیر سبز خویش را آغاز کرد . از کودکی قوی‌بنیه بود و نیرومند و گویی خداوند نیرویی بسیار را برای شکفتن اسرار از آتش کرده بود. نورسیدة خانوادة خونجگری از هوش و استعداد فراوانی برخوردار بود و توأم با روحیة مذهبی و علایق دینی ، دوران دبستان و دبیرستان را به پایان برد و موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته ساختمان گردید. او علاقه خاصی به شرکت در مراسم مذهبی از قبیل کلاس قرآن ، دعای کمیل و … داشت و روح پاک و مخلص خویش را به زیور دعا و مناجات تزیین نمود . در دوران پر شور مبارزات مردم بر ضد رژیم ، آنگاه که مردم خسته از ظلم و ستم شاهنشاهی و ننگ حکومت استکبار بر کشور ، در انتظار طلوع خورشید روی خمینی به فجر چشم دوخته بودند ، نوجوان رشید بسطامی نیز لبریز از پیمانه شور و شعور ، فعالیت های انقلابی خویش را گسترده ادامه می داد. او در این دوران طلبه ای جوان بود که در مهد علم و معرفت، آموزه‌های بی‌دلیل اسلام اصیل و حسینی را نزد پیامبر پیشه‌گان حوزه قم می‌آموخت ،همزمان با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز نا جوانمردانه کفتار عرب، در خاک خطرخیز جبهه حضور یافت و برای نبرد با خصم سرکش ، خود را در آغوش آتش و گلوله خمپاره انداخت . در اندک مدتی رانندگی گریدر و لودر و دیگر وسایل سنگین را آموخت و جزء سنگر نشینان بی سنگر گشت . کوههای سخت غرب را در برابر ایستادگی و مقاومت خویش به زانو در آورد و آفتاب سوزان جنوب به حرارت دل پرشورش رشک و حسرت برد. او در بازگشت نیز هموراه الگویی بسیار خوب برای جوانان و خانواده بود . طلبه جوان بسطامی متخلق به خلایق و فضایل بی‌شماری بود که این خود برخاسته از تعالی و رسیدن به قله های بزرگ معنویت محمد عزیز بود. اخلاص و ایثار وی زبانزد هم درسی‌ها و ساده‌زیستی و بی‌پیرایگی وی تعجب خانوده را بر انگیخت و محمد حتی در هنگام ازدواج نیز پیراهن بسیجی خویش را در نیاورد و تنها شرطش برای ازدواج این بود که مانع و قیدی برا ی اعزام وی به جبهه نشود . باری ، سرانجام این اسوه اخلاص و غیرت پس از بارها اعزام به میادین آتش و خون ، مزد سال‌ها مجاهده و تهذیب را گرفت و خفته در خون خویش در عملیات والفجر 8 در 4 /1/65 فاو را رنگین از خون سرخ خویش نمود . پیکر متلاشی شده این مرد علم و عمل، همچون علمی استوار به زادگاه بازگشت و چون خاری بر چشم دشمنان در گلزار شهدای بسطام جاودانه گشت . «روحش شاد و یادش گرامی باد»