ای کاش اربعین بسطام نبودم

امروز پیرمردی که کلاه سبزی به سر داشت مرا صدا زد و گفت: آقا پسر بیا تکیه ما؛ وقتی برگشتم و پیرمرد مرا دید، گفت شما که بسطامی هستید فکر کردم غریبه ای!

ادامه نوشته

از زبان رقیه(س)

مانند مادر در کنارم بود عمه...

تا بود عمه در کنارم غم ندیدم

ادامه نوشته

سومین همایش بزرگ کوثر ثانی در بسطام

پر شکسته شرح ماجراست

همایش بزرگ کوثر ثانی و سه ساله های حسینی یکشنبه در حسینیه باباابوالقاسم برگزار می شود.

ادامه نوشته

شعر شب سوم محرم

از زبان رقیه(س)

ابر هی در صورت مهتاب بازی می کند

باد دارد توی زلفت تاب بازی می کند

لب ز چوب بی حیای خیزران پاره شده

مثل آن ماهی که با قلّاب بازی می کند

گفته ام با بچه ها بابای من می آید و

دامن من را پراز اسباب بازی می کند

آسمان دیده که هرشب تا دم صبحی رباب

با علی اصغرش در خواب بازی می کند

عمه گفته قحطی آب است تا پایان راه

پس چرا آن مرد دارد آب بازی می کند؟؟؟

من اگر دردانه ات هستم به جای من چرا

باد دارد توی زلفت تاب بازی می کند؟؟؟

شب سوم: پر شکسته شرح ماجراست

پائی نمانده است برایم، ولی پدر چون کم زند عدو کتکم ، راه میروم

از شرح رنج ، بعد تو این نکته بس بود دیوار می کند کمکم راه میروم

ادامه نوشته