خورشید دوم: مادر تو منو دوست داری و من شهادت رو

دوربين دستش بود و ما هم دنبالش. گوشه باغچه و كنار اتاق، هر جا كه ميخواست ميايستاديم و عكس ميگرفتيم. گفت:« اين عكسها يادگاري ميمونه. ».
+ نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۲ ساعت 19:55 توسط افق بسطام
|