بیشتر در مورد شیطان بزرگ بدانید
بیانات در خطبههای نمازجمعه 1376/10/26
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نتوكّل عليه. نؤمن به و نستغفره و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشير رحمته و نذير نقمته. سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه فى الارضين و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.
همه برادران و خواهران عزيزِ نمازگزار را در اين ساعات و روزها و شبهاى مغتنم و متبرّك، به اغتنام فرصت و بهرهگيرى از بركاتى كه براى مؤمنين، در ايام و ليالى اين ماه، به وفور از سوى پروردگار عالم اعطا مىشود، توصيه مىكنم. همه را و خودم را به رعايت تقواى الهى، مراقب خدا بودن، مراقب رفتار خود و گفتار خود در برابر خدا و مراقب خارراهها، لغزشگاهها و جاهايى كه نفس انسان قدرت آن را ندارد كه با استقامت و با عدم تزلزل، به راحتى آن راه را بپيمايد، توصيه مىكنم. انسان بايد در زندگى فردى و اجتماعى، مراقب وسايلى كه خداى متعال براى عبور از اين لغزشگاهها قرار داده است، باشد. وسيلهاى قرار داده است كه انسان بتواند خود را حفظ و به مقصد نزديك كند و از امكاناتى كه براى رسيدن به سرمنزل مقصود، در اختيار مؤمنين گذاشته است، بهرهبردارى كند.
مراقب اين امور بودن، تقواست و همانطور كه بارها شنيدهايد، يكى از هدفهاى مهمِّ روزمّره ماه رمضان اين است كه ما تقوا پيدا كنيم؛ «لعلّكم تتّقون(1)». و بنده وقتى اعمالى را كه در ماه رمضان، از سوى شارع مقدّس مورد اهتمام است، ملاحظه مىكنم - يعنى روزه ماه رمضان، تلاوت قرآن مجيد، خواندن دعاهاى مأثور و توسّلاتى كه به ذيل عنايات حضرت بارىتعالى وجود دارد - مىبينم در ميان اين چهار عنصر بسيار مهم كه روزه ماه رمضان، واجب هم هست، آنچه براى ما خيلى اهميت دارد، استغفار است؛ طلب مغفرت، طلب گذشت از سوى پروردگار عالم نسبت به آنچه از روى قصور، از روى جهالت و خداى نكرده از روى تقصير، از ما سر زده است.
من در سال گذشته در همين ايام ماه مبارك رمضان، درباره توبه و استغفار در اين ماه مبارك، مفصّلاً عرايضى را عرض كردم. امروز قصد ندارم كه مجّدداً درباره استغفار، به عنوان يك بحث فكرى يا يك بحث قرآنى و حديثى صحبت كنم؛ بلكه مىخواهم به مناسبت نزديكى ليالى مباركه قدر - اين شبهاى عزيز و بسيار مهم - مسأله استغفار را يادآورى كنم.
عزيزان من؛ برادران و خواهران! قدم اوّل، طلب مغفرت كردن از خداى متعال و به خدا بازگشتن است. توبه، يعنى به سوى خدا برگرديم. هرجا كه شما باشيد، در هر حدّى از كمال كه باشيد - حتّى در حد اميرالمؤمنين عليهالصّلاة والسّلام - باز به استغفار احتياج داريد! خداى متعال به پيغمبرش مىفرمايد: «واستغفر لذنبك»،(2) «فسبّح بحمد ربّك و استغفره(3)». بارها در قرآن، خداى متعال به پيغمبر مىفرمايد «استغفار كن». با اينكه پيغمبر معصوم است، گناه از او سر نمىزند و از دستور الهى تخلّف نمىكند، اما به او هم مىفرمايد «استغفار كن»!
البته اينكه استغفارِ اوليا و بزرگان از چيست، خود مقوله قابل بحثى است. استغفار آنها از گناهانى چون گناهان امثال ما نيست؛ آن گناهان از آنها سر نمىزند. مقام آنها بالاست. قرب به حضرت ربوبى و مقام ربوبّيت، در حدّ اعلاست. در آن مقام قرب، گاهى چيزهايى كه براى ما مباح است - شايد حتّى چيزهايى كه براى ما مستحبّ است - براى آن بزرگواران مانع و رادع است. آنها مناسب با شأن آن قرب است؛ كه استغفار مىكنند؛ آنهم استغفار جدّى، نه استغفار صورى.
دعاى كميل را ببينيد! اميرالمؤمنين عليهالصّلاة والسّلام در دعاى كميل - كه طبق روايات، اين دعا از آن بزرگوار صادر شده است - انشاءً و در اوّل بار، با شروع دعا به استغفار مىپردازد. اوّل، خدا را به اسمش، به قدرتش، به عظمتش، به صفات جلال و جمالش سوگند مىدهد و بعد از آن همه قسم دادن، شروع مىكند به استغفار كردن: «اللّهم اغفرلى الذّنوب التى تهتك العصم»(4)، تا آخر. دعاى ابىحمزه ثمالى و دعاهاى گوناگون ديگر از اين انسانهاى بزرگ،
همينطور است. من و شما به استغفار احتياج داريم. اى مؤمنين؛ عزيزان؛ اى دلهاى پاك و صاف! مبادا مغرور شويد و بگوييد ما كه گناهى نكردهايم! چرا؛ غرق قصوريم، غرق تقصيريم! «و ما قدر اعمالنا فى جنب نعمك».(5) آنچه كار خوب كه ما به خيال خودمان انجام مىدهيم، در مقابل نعم پروردگار و در مقابل حقّ شكر الهى، چه ربطى و چه نسبتى دارد؟! چقدر قابل ذكر است؟! ما نمىتوانيم آن حقّ شكر را ادا كنيم؛ نمىتوانيم! «لاالذى احسن استغنى عن عونك»(6) مگر مىشود انسان از تفضل و لطف الهى، در آنى از آنات، مستغنى باشد؟! هميشه محتاجيم؛ هميشه هم لطف پروردگار مىرسد: «خيرك الينا نازل(7)». ما هم از اداى شكر عاجزيم و اين قصور، يا تقصير است و بههرحال طلب مغفرت مىخواهد.
شب قدر، فرصتى براى مغفرت و عذرخواهى است. از خداى متعال عذرخواهى كنيد. حال كه خداى متعال به من و شما ميدان داده است كه به سوى او برگرديم، طلب مغفرت كنيم و از او معذرت بخواهيم، اين كار را بكنيم، والّا روزى خواهد آمد كه خداى متعال به مجرمين بفرمايد: «لايؤذن لهم فيعتذرون(8)». خداى نكرده در قيامت، به ما اجازه عذرخواهى نخواهند داد. به مجرمين اجازه نمىدهند كه زبان به عذرخواهى باز كنند؛ آنجا جاى عذرخواهى نيست. اينجا كه ميدان هست، اينجا كه اجازه هست، اينجا كه عذرخواهى براى شما درجه مىآفريند، گناهان را مىشويد و شما را پاك و نورانى مىكند، از خداى متعال عذرخواهى كنيد. اينجا كه فرصت هست، خدا را متوجّه به خودتان و لطف خدا و نگاه محبّت الهى را متوجّه و شامل حال خودتان كنيد. «فاذكرونى اذكركم(9)»؛ مرا به ياد آوريد، تا من شما را به ياد آورم.
در همان لحظهاى كه شما دلتان را متوجّه خداى متعال و خدا را در دل خودتان حاضر مىكنيد و به ياد خدا مىافتيد، خداى متعال در همان لحظه، چشم لطف و مهر و عطوفتش متوجّه شماست؛ دست لطف و بذل و بخشش او به سوى شما دراز است. خدا را به ياد خودتان بيندازيد، والّا روزى خواهد رسيد كه خطاب الهى به سمت گناهكاران مىآيد كه «انّا نسيناكم(10)»؛ ما شما را فراموش كرديم، ما شما را به دست فراموشى سپردهايم، برويد! عرصه قيامت اينگونه است.
امروز كه خداى متعال اجازه داده است كه شما به زارى، تضّرع و گريه بپردازيد، دست ارادت به سوى او دراز كنيد، اظهار محبّت نماييد و اشك صفا و محبّت را از دل گرم خودتان به چشمهايتان جارى سازيد. اين فرصت را مغتنم بشماريد، والّا روزى هست كه خداى متعال به مجرمين بفرمايد: «لاتجأروا اليوم(11)»؛ برويد، زارى و تضّرع نكنيد، فايدهاى ندارد: «انّكم منّا لاتنصرون(12)». اين فرصت، فرصت زندگى و حيات است كه براى بازگشت به خدا در اختيار من و شماست و بهترين فرصتها ايامى از سال است كه از جمله آنها ماه مبارك رمضان است و در ميان ماه مبارك رمضان، شب قدر!
شب قدر هم در ميان اين سه شب است. طبق روايتى كه مرحوم «محدّث قمى» نقل مىكند، سؤال كردند كه كدام يك از اين سه شب - يا دو شب بيستويكم و بيستوسوم - شب قدر است؟ در جواب فرمودند: چقدر آسان است كه انسان، دو شب - يا سه شب - را ملاحظه شب قدر كند. چه اهميت دارد بين سه شب مردّد باشد. مگر سه شب چقدر است؟ كسانى بودهاند كه همه ماه رمضان را از اول تا آخر، شب قدر به حساب مىآوردند و اعمال شب قدر را انجام مىدادند! قدر بدانيد.
ملتى كه دل خود را با خداى خود اينگونه صاف كند كه درِ خانه خدا برود، از خدا صادقانه بخواهد و به خدا صادقانه پناه ببرد، هرگز بدبخت و روسياه نخواهد شد؛ دچار فساد، دچار ذلّت، اسير دشمن و دچار اختلاف داخلى نخواهد شد. آنچه از اين بدبختيها بر سر ملتها مىآيد، «فبما كسبت ايديكم(13)»؛ بر اثر كوتاهيها، غفلتها، گناهان و فسادهايى است كه خودمان براى خودمان درست مىكنيم! كسى كه درِ خانه خدا مىرود، خود را يك قدم به عصمت و به حفظ و نگهدارى از گناه نزديك مىكند.
به خدا پناه ببريم، از خدا بخواهيم، براى خدا كار كنيم و قدم برداريم و دلها را به خدا بسپريم. صفاى دلهايمان را با ياد خدا روزافزون كنيم. وقتى دلها با صفا شد؛ وقتى دلها چنگ در دنيا نزد و اسير دنيا و مادّيات نشد، آن وقت جامعه، جامعهاى مىشود با مردمى حقيقتاً نورانى و باصفا و پاك. چنين مردمى، خوب تلاش مىكنند، خوب كار مىكنند، دنياى خودشان را هم خوب مىسازند. دلبسته نبودن به دنياى شخصى، معنايش نساختن دنيا نيست؛ آبادى دنيا، كارى براى خدا و جزو كارهاى اُخروى است. آنچه كه به آبادى زندگى مادّى مىانجامد، چيزى است كه خدا از ما خواسته است و اين هم يك عمل اُخروى است. همين هم وقتى با ياد خدا همراه باشد، بهتر، روانتر، شيرينتر و كاملتر انجام مىگيرد.
اين روزها را قدر بدانيد. شبهاى قدر را حقيقتاً قدر بدانيد. قرآن صريحاً مىفرمايد: «خير من الف شهر(14)»؛ يك شب بهتر از هزار ماه است! اين خيلى ارزش دارد. شبى است كه ملائكه نازل مىشوند. شبى است كه روح نازل مىشود. شبى است كه خداى متعال آن را به عنوان سلام دانسته است. سلام، هم به معنى درود و تحيّت الهى بر انسانهاست، هم به معناى سلامتى، صلح و آرامش، صفا ميان مردم، براى دلها و جانها و جسمها و اجتماعات است. از لحاظ معنوى، چنين شبى است! شبهاى قدر را قدر بدانيد و براى مسائل كشور، مسائل خودتان، مسائل مسلمين و مسائل كشورهاى اسلامى دعا كنيد.
كشورهاى اسلامى چقدر مشكلات دارند! حلّ آن مشكلات را از خدا بخواهيد. براى همه انسانها دعا كنيد. براى هدايت انسانها، براى خودتان، براى زندگيتان، براى مسؤولينتان، براى كشورتان، براى گذشتگانتان و براى آن چيزى كه مىخواهيد خداى متعال به شما بدهد، دعا كنيد. اين ساعات و دقايق را قدر بدانيد. بنده هم از همه شما برادران و خواهران عزيز، در شبهاى مبارك قدر، ملتمس دعا هستم.
چند جمله هم دعا كنيم، انشاءاللَّه در اين ساعاتِ مقارن با ظهر، دعاها مقبول اجابت شود:
نسألك اللّهم و ندعوك. باسمك العظيم الاعظم، الاعّز الاجّل الاكرم يا اللَّه. پروردگارا! ما را به درك ليلة القدر موفّق فرما. ليلةالقدر را براى ما بهتر از هزار ماه قرار بده. دعاهاى ما را در آن شب مستجاب كن. سلام و تحيّت ما را اكنون و در آن شب، به محضر ولى و امام ما حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه برسان. ما را در آن شب مبارك، مشمول ادعيّه زاكيّه آن بزرگوار فرما. پروردگارا! ملت ايران را عزيز كن. احكام اسلام را در همه عالم مستقر و حاكم گردان. دشمنان اسلام، دشمنان ايران، دشمنان اين ملت و دشمنان نظام جمهورى اسلامى را سركوب و منكوب فرما. همه انسانها را در همه جاى عالم، به سمت حق هدايت فرما. پروردگارا! پيوند برادرى و صلح و صفا را ميان ملت ما از هميشه بيشتر گردان.
پروردگارا! شهداى عزيز ما را در اعلى درجه عليّيّن، با اوليايت محشور فرما. روح مطهر امام را با اوليايت محشور فرما. پروردگارا! ارواح گذشتگان ما، والدين و ذوىالحقوق ما را مشمول مغفرت خودت گردان.
پروردگارا! گرفتاريهاى مردم - گرفتاريهاى شخصى، عمومى، اجتماعى و غيره - را به كرمت رفع كن. چهره اين ملت را با نور شادى و معنويت و صفا برافروخته كن. پروردگارا! اين ملت را در نزد دشمنانش سربلند و عزيز گردان. دشمنانش را به دست او سركوب و منكوب گردان. پروردگارا! رابطه ما و قرآن و اسلام را روزبهروز مستحكمتر و بيشتر گردان و ما را قدردان احكام اسلام، قدردان انقلاب و قدردان آيات مباركه قرآن قرار بده.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. سيّما على اميرالمؤمنين و الصدّيقة الطّاهرة سيّدة نساءالعالمين و سبطى الرحمة الحسن و الحسين، سيّدى شباب اهلالجَنّه و علىبنالحسين زينالعابدين و محمّدبنعلىالباقر و جعفربنمحمّدالصّادق و موسىبنجعفرالكاظم و علىبنموسىالرّضا و محمّدبنعلىالجواد و علىبنمحمّدالهادى و الحسنبنعلىالزّكى العسكرى والحجّةالقائمالمهدى. حججك على عبادك و امنائك فى بلادك و صلّ على ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين. اوصيكم عباداللَّه بتقوى اللَّه
در ابتدا همه برادران و خواهران عزيزِ نمازگزار را به رعايت تقوا در گفتار، در كردار، در انديشه و حتّى در احساساتى كه تحت اختيار آدمى است، توصيه مىكنم.
قبل از اينكه مطلب اصلى مورد نظر خودم را عرض كنم، به دو سه مطلب كوتاه اشاره كنم: يكى مربوط به اين حادثه تأسّفانگيز و خونبار پاكستان است كه جمعى از مردم مسلمان و مؤمن، به جرم شيعه بودن، به دست يك گروه معاند و مغرض به شهادت رسيدند. حادثه تلخى است. البته مسؤولان دولت پاكستان بارها به ما گفتهاند و قول دادهاند كه قضاياى قبلى را دنبال كنند؛ ما هم مايليم كه انشاءاللَّه اعتماد خودمان را به اين تعهّد دوستان پاكستانى حفظ كنيم. اميدواريم كه هرچه جدّيتر اين كار دنبال شود. من شك ندارم كه مسأله تا حدود زيادى به روابط ايران و پاكستان مربوط مىشود و در واقع دشمنان اين روابط، ابتكار اين جنايات را در دست دارند. بايد قاطعانه با آنها برخورد شود، والّا خداى نكرده اگر كوتاهىاى صورت گيرد، بعد مذاهب مختلف هستند؛ آن طرفيها هم تصوّر كنند كه بايد به نحوى به دفاع از خودشان بپردازند و مجبورند مسلّح باشند؛ طبيعتاً ابعاد قضيه، ابعاد بسيار خطرناكى خواهد شد. اينطور جاها حكومتها هستند كه بايستى وارد ميدان شوند؛ مجرم را بىملاحظه مورد تعقيب قرار دهند و قدرت دولتى خودشان را تثبيت كنند.
مسأله ديگرى كه آن هم خيلى تلخ و غمانگيز است، وقايع الجزاير است. البته در دنيا كسانى هستند كه انگشت اشارهشان به سمت دولت الجزاير - به عنوان مسؤولان اين قضايا - دراز مىشود. ما نمىخواهيم در اين مورد ادّعاى قاطعى بكنيم؛ اما شك نيست كه يك دولت، مسؤول جان اتباع خود است. حادثه خيلى عجيب و كمنظير و تلخى است. تا آنجايى كه ما يادمان مىآيد، در اين برهههاى اخير زمانى، اصلاً چنين چيزى را به ياد نمىآوريم كه در كشورى، افرادى كه دولت مدّعى است نمىتواند آنها را شناسايى كند، در فاصله كوتاهى صدها نفر از مردم بىگناه - زنان و مردان و كودكان - و عمدتاً وابستگان به يك جناح سياسى يا طرفداران آنها را سر ببُرند و با قساوت تمام بكشند!
البته محافل جهانى و اين كسانى كه هميشه پرچم حقوق انسان را در دست گرفتهاند و تا يك نفر در يك گوشه دنيا اندك خدشهاى پيدا كند - به شرط اينكه غربى و بخصوص وابسته به خودشان باشد! - فرياد بر مىآورند، امروز در اين قضايا خونسردى نشان مىدهند؛ چون طرفى كه مورد ظلم قرار گرفته است، جزو ابواب جمعى آنها نيست! اين هم مايه تعجب است. شبيه اين قضيه را ما در دو سه سال قبل از اين در بوسنى هم مىديديم. خودِ اين، داستان عجيبى است كه اگر در دنيا به كسى ظلم شود كه جزو ابواب جمعى قدرتها و استكبار و طرفداران آنهاست، يك كلاغ را چهل كلاغ و صد كلاغ مىكنند! اگر جزو آنها نباشد، يا جزو مخالفان باشد، سكوت كرده و حتّى ستمگر را هم تشجيع و ترويج و، كمك مىكنند. جزو حوادث عجيب امروز دنيا، همين حادثه است كه انشاءاللَّه در بحث بعدى، بيشتر از اين باز خواهد شد. ما اين حوادث و اين سكوتها و اين خونسردى در پيگيريها را به شدّت محكوم مىكنيم.
موضوع سومى هم كه بايد به آن اشاره كنم، مسأله روز قدس است. انشاءاللَّه جمعه آينده كه جمعه آخر ماه رمضان است مردم ايران به عنوان متولّيان روز قدس، بايد كارى كنند كه براى ديگر ملتها سرمشق شود؛ چون هر سال ملتهاى ديگر در گوشه و كنار، حتّى در خود اروپا و جاهاى ديگر، به تبع شما روز قدس را گرامى مىدارند. شما بايد روزبهروز اين پرچم را سرافرازتر و اين كانون درخشندگى و نور را درخشانتر كنيد، تا عدّه بيشترى بتوانند استفاده كنند.
موضوع اصلىاى كه من امروز مىخواهم قدرى درباره آن صحبت كنم و در خطبه جمعه اوّل ماه به مناسبت يك موضوع ديگر اشارهاى كردم و به خاطر بارش برف نشد تعقيب كنم و حال قضاياى تازهترى هم پيش آمده است كه من لازم است اين موضع را دنبال كنم، جنجال تبليغاتىاى است كه در اين يكى، دو هفته اخير در مورد مناسبات ايران و امريكا، به عنوان يك خبر تازه از ايران، همه دنيا را متوجّه به خود كرده است. همانطور كه در آن خطبه قبلى تا حدودى اشاره شد، دستگاههاى عمدتاً امريكايى و دنبالهروانشان، يك شگرد تبليغاتى را دنبال مىكنند، براى اينكه در جهت مقاصد و اغراض خودشان، دروغى را به شكل واقعيت جلوه دهند و واقعيتى را به كلى بپوشانند، كه من امروز قدرى در اين زمينه صحبت خواهم كرد.
البته اين موج تبليغاتى، عمدتاً از طرف دستگاههاى تبليغاتى خارج از كشور است؛ منتها در داخل هم انعكاس دارد. بعضى از كسانى كه پايبنديهاى انقلابيشان آنقدر نيست كه ما از متصدّيان امور مطبوعاتى توقّع داريم، متأسفانه در برخى از مطبوعات، همانگونه مشى مىكنند كه دشمنان انقلاب و دشمنان ملت ايران و عوامل وابسته به استكبار در دنيا يا مثلاً در كشور امريكا مشى مىكنند! اين هم جاى تأسّف است.
مسألهاى كه موضوع جنجال اينهاست، اين است كه جمهورى اسلامى ايران مىخواهد درباره مناسبات خودش با دولت امريكا، تجديدنظر كند! اين را به عنوان يك خبر تازه منتشر كردند! مطلب كاملاً بىاساسى و واهىاى را بزرگ كردند و جنجال و هاىوهوى به راه انداختند. البته مقاصد بسيار خطرناكى براى ملت ايران دارند. آنها دنبال كارهاى خودشان هستند؛ اما ما بايد كار دشمن را بشناسيم. ولو هيچ اقدامى هم در مقابل دشمن نخواهيم بكنيم، بايد بدانيم دشمن چه كار مىكند. ما نبايد اجازه بدهيم كه دشمن نسبت به كشور ايران و ملت و مسؤولان آن، هر كارى كه مىخواهد، در زمينه تبليغات بكند و ما همينطور سكوت كنيم! اينكه نمىشود. لازم است اهداف و مقاصد دشمن شناخته شود.
البته در بعضى از رسانهها و به وسيله برخى از مسؤولان هم واقعاً حرفهاى درستى زده مىشود. ديشب در تلويزيون ديدم كه وزير محترم امور خارجه مصاحبه مىكردند. حرفهاى خوب و درست گفته مىشود - نه اينكه نمىگويند - اما من هم موظّفم آنچه را كه وجود دارد و واقعيت مطلب است، براى ملت عزيزمان بيان كنم.
اين را هم به شما عرض كنم كه اين اوّل بار هم نيست. قبلاً هم از اين قبيل قضايا اتّفاق افتاده است؛ بخصوص آن بارى كه بعد از رحلت امام بود تا حدودى هم با امروز قابل مقايسه است. آنجا هم جنجالى درست كردند و حتّى روزنامههاى ما مقاله نوشتند و بعضى افراد مخالف و معاند با انقلاب، چيزهايى نوشتند و ادّعاهايى كردند؛ صريحاً به تخطئه دوران امام پرداختند كه الحمدللَّه سيلى ملت بر بناگوش آنها، نگذاشت ادامه دهند. البته اين دفعه جنجالها وسيعتر است و طور ديگرى جنجال مىكنند. سرِ جنجال، خارج از كشور است؛ عمدتاً آنها هستند. وضع، وضع ديگرى است؛ آنوقت هم بود؛ هرچند با اين وسعت و در اين ابعاد نبود.
بهانهاى كه براى اين جنجال درست كردهاند، مصاحبه رئيس جمهور محترم ما در هفته گذشته است. اين هم واقعاً ظلم بزرگى است؛ هم به ملت ايران، و هم به رئيس جمهور. اين اخفاء حقيقت و پوشاندن آنچه كه مىخواهند به چشم مردم نرسد، واقعاً چيز عجبى است.
من ابتدائاً لازم است عرض كنم كه در آن مصاحبه، همه مواضع اصولى ما در زمينه رابطه با امريكا و اسرائيل به خوبى بيان شد. همه مطالبى كه بايد بيان مىشد، بيان شد؛ من با دقّت گوش كردم. آنچه درباره مذاكره با امريكا لازم بود گفته شود، گفته شد؛ آنچه راجع به رابطه با امريكا لازم بود گفته شود، گفته شد؛ آنچه راجع به اسرائيل، راجع به مبارزان فلسطينى و بعضى قضاياى داخلى لازم بود گفته شود، بيان شد و خيلى خوب بود. من دعا كردم؛ هم ايشان را، هم وزير امور خارجه را، و هم بعضى مسؤولان ديگر را كه در اين زمينهها مواضع خوبى گرفتند. حال چيزهايى هم ممكن است مربوط به سلايق و لحنها باشد؛ با آنها كارى نداريم. آنچه اصولى و مهم بود، همين مسائل مربوط به رابطه و مذاكره و حكومت صهيونيستى بود، كه اينها خوب گفته شد و مطالب خوبى بود. حال دشمن اگر نخواهد كه به اين حرفها - كه برخلاف ميل اوست - اعتراف كند، دشمن است ديگر؛ ما از دشمن چه توقّعى داريم؟ ما بايد خودمان بفهميم كه هدف و غرض دشمن چيست.
من اوّلاً براى شما برادران و خواهران عزيز بيان كنم كه اهداف جنجال تبليغاتى امريكاييها - عمدتاً - و مخالفان ما در دنيا چيست. اينكه دائماً مىگويند ايران مىخواهد با امريكا مذاكره كند؛ ايران مىخواهد بتدريج رابطه با امريكا برقرار كند، هدفشان از اين حرفها چيست؟ چه مىخواهند؟ مخالفان ما به دنبال چه چيزى هستند؟ آنچه مسلّم است، دنبال خير جمهورى اسلامى و خير ملت ايران نيستند؛ اينكه واضح است. تا به حال در طول اين نوزده سالى كه از انقلاب مىگذرد، هم حكومت امريكا، هم مطبوعات امريكا و هم رسانهها و تلويزيونها و راديوهاى امريكا، تا آنجايى كه توانستند، به ملت ايران ضربه زدند، خنجر از پشت زدند، اهانت رواداشتند، خيانت كردند و دروغ پرداختند. در هشت سال جنگى كه ما داشتيم و در قضاياى اقتصادى، يكجا اينها به نفع ما كار نكردند؛ حال هم از همان قبيل است.
پس، هدفشان چيست؟ هدف، چند چيز است. كه من به اختصار عرض مىكنم. شما روى مطالبى كه عرض مىكنم، فكر كنيد؛ مخصوصاً شما جوانان تحصيلكرده، دانشآموزان، دانشجويان و طلاب علوم دينى، درست دقت و تأمل كنيد؛ چون اينها مسائل مهمى است. يك ملت هم غالباً در همين جاهاى علىالظاهر كوچك است كه سرنوشتش ساخته مىشود. چنين مقطعى، اگر مردم، جوانان، مسؤولان و ديگران درست نفهميدند كه حقيقت قضيه چيست، زاويهاى باز مىشود كه خداى نخواسته همين زاويه، به فناى همه چيز منتهى خواهد شد. معمولاً اينطور است؛ لذا خيلى مهم است كه درست دقّت شود.
هدف اينها چيست؟ هدف حكومت امريكا و دستگاه امپراتورى خبرى امريكايى از اين حرفها چيست كه مرتّب مىگويند: ايران مىخواهد مذاكره كند؟
هدف، چند چيز است: يكى اينكه اينها مىخواهند آن چيزى را كه تا امروز وسيله وحدت ملت ايران بوده است، به وسيله اختلاف ملت ايران تبديل كنند. تا به حال آحاد ملت ايران به خاطر اينكه مىدانستند دولت امريكا دشمن آنهاست، در مقابل دشمنى امريكا، اگر يك وقت اختلافات جزئى هم داشتند، كنار مىگذاشتند و متّحد مىشدند. مقابله با امريكا، يكى از وسايل وحدت اين ملت بوده است. اينها مىخواهند با اين جنجالها، همين وسيله وحدت را، به وسيله اختلاف تبديل كنند. اين عليه آن، آن عليه اين. اين بگويد مذاكره، آن بگويد مذاكره چه فايدهاى دارد؛ آن يكى بگويد چه ضررى دارد؟ يك عدّه از اين طرف بحث كنند، يك عدّه از آن طرف بحث كنند! واينها هم اين وحدت عظيم ملى را كه ملت ايران در مقابله با حضور دشمن دارد، به اختلاف ملت ايران تبديل كنند.
هدف دوم اين است كه مىخواهند با تكرار اين قضيه - مذاكره و رابطه با امريكا - قضيهاى را كه در چشم ملت ايران، به دلايلى منطقى، يكى از زشتترين چيزهاست، قبحش را از بين ببرند. تا حدّى كه در نماز جمعه مىشود حرف زد، خواهم گفت كه دلايل منطقى آن چيست. مىخواهند قبح اين را از بين ببرند؛ مثل كارى كه سرِ قضيه اسرائيل با اعراب كردند.
يك روز بود كه دولتهاى عرب، صحبت كردن با اسرائيل، رابطه با اسرائيل و حتّى آوردن اسم اسرائيل را يكى از كارهاى بسيار زشت مىدانستند. اينها با مطرح كردن و پيش كشيدن اين قضيه، آنها را يكى يكى از صفوف ملت عرب خارج كردند و بار را به گردن او انداختند. بتدريج كارى كردند كه قبح اين قضيه ريخت؛ حتّى دولتهايى كه در مرزهاى اسرائيل نيستند و هيچ خطر و ضررى هم از اسرائيل نمىبينند، در خانه خودشان نشستهاند و صحبت از مذاكره با اسرائيل مىكنند! واقعاً چه لزومى دارد؟ اما مىكنند؛ چون قبحش ريخته است.
ملت ايران به دلايل كاملاً محكم و با استدلال منطقى، دولت امريكا را دشمن خود مىداند؛ كه من بعداً اشاره خواهم كرد. همه ملتهاى دنيا هم اين را از ملت ايران شناختهاند و با چشم تعظيم و تجليل به اين نگاه مىكنند. بتدريج مىخواهند قبح اين را از بين ببرند و يك كار عادّى و معمولى بكنند.
هدف سوم اين است كه اصل مذاكره با ايران، براى امريكا به عنوان ابرقدرت، بسيار مهم است. ممكن است بعضى تعجّب كنند و بگويند مگر ايران چيست كه براى امريكاى ابرقدرت، مهم است كه با ايران پشت ميز مذاكره بنشينند؟! بله، بسيار مهّم است. اتّفاقاً چون ابرقدرت است، برايش خيلى مهّم است. ابرقدرت، يعنى آن قدرتى كه از همه قدرتهاى سياسى دنيا بالاتر است و مىتواند اراده خود را بر آنها تحميل كند.
يك روز دو ابرقدرت در دنيا بودند - امريكا و شوروى - و هر كدام منطقه نفوذى داشتند؛ هر كار هم مىخواستند، مىتوانستند بكنند. حتّى امريكا در مقابل آن دشمن، موشكهاى امريكايى - كروز و غيره - را در كشورهاى اروپايى مستقر كرده بود؛ بيچاره اروپاييها هم چارهاى نداشتند، حرفى هم نمىزدند؛ چون به عنوان دفاع در مقابل شوروى سابق بود. شوروى هم در منطقه نفوذ خودش، اين كارها را مىكرد. امروز كه شوروى از بين رفته است؛ امريكا مدّعى است و به شدّت در پى اين است كه نظام يك قطبى در دنيا به وجود آيد؛ يك ابرقدرت در رأس امپراتورى بزرگى كه اسمش دنياست!
اين مطلبى كه عرض مىكنم، حرفى است كه صاحبنظران سياسى امريكا از گفتن آن ابايى ندارند. در مطبوعات امريكايى، مقالات سياسى فكرى با همين مضمون چاپ مىشود. در همين حدود يك ماه پيش، در يكى از مطبوعات امريكايى ديدم كه يك نويسنده معروف سياسىنويس امريكايى به دنيا خطاب مىكرد كه «چه عيبى دارد كه در رأس يك امپراتورى واحد جهانى، امريكا قرار داشته باشد؟! امريكا امروز چنين و چنان است!» آنها اصلاً ادّعايشان اين است؛ دنبال اين هستند.
حال ابرقدرتى با اين همه ادّعا، با اين همه باد و بروت جهانى و سياسى، يك جا هست كه برايش ارزش و اعتبار و احترامى قائل نمىشوند؛ آن يك جا كجاست؟ جمهورى اسلامى ايران. جمهورى اسلامى و ملت ايران، هيبتشكن ابرقدرت امريكا در دنيا شدند. من بارها عرض كردهام كه عمده قدرت ابرقدرتها، متّكى به هيبتشان است؛ هيبت آنهاست كه مىتواند كار كند. اينها همهجا كه وارد ميدان نمىشوند، تير و تفنگ كه به كار نمىبرند؛ تشر و هيبتشان است كه رؤساى دولتها و رؤساى احزاب سياسى دنيا را وادار مىكند كه دست و پايشان در مقابل اينها بلرزد و كوتاه بيايند.
براى امريكا مهم است كه ايران اسلامى كه از روز اوّل به دلايل روشنى در مقابل امريكا ايستاد و تسليم امريكا نشد و گفت كه با امريكا مذاكره نمىكنم، حالا بگويد كه بسيار خوب، چَشم، ما هم مذاكره مىكنيم! مىگويند بفرما، ابرقدرتى كامل شد! اين منطقهاى هم كه زير بار نمىرفت، زير بار آمد؛ اينجا هم عتبه را بوسيدند! بنابراين، صِرف مذاكره برايشان خيلى مهّم است.
البته در مورد رابطه، اينطور نيست؛ بعد خواهم گفت. امريكاييها نسبت به رابطه، طور ديگرى فكر مىكنند. آن چهكه براى آنها خيلى مهّم است، مذاكره است. مىخواهند ايران پشت ميز مذاكره بنشيند؛ بعد كه مذاكره شروع شد، آنوقت سرِ رابطه داستانها و حكايتها دارند.
نكته دوم براى اينكه مذاكره با ايران براى امريكا اهميت دارد، اين است كه حركت جمهورى اسلامى و ملت ايران موجب شد كه احساسات اسلامى در هر گوشه دنيا بيدار شود؛ در آسيا، در آفريقا و حتّى در اروپا، مسلمانان با نام اسلام، احساسات اسلامى خودشان را سرِ دست گيرند و مبارزهاى را به نحوى شروع كنند. بعضى از اين مبارزات، مبارزات سياسى با دولتهاست. بعضى از اين مبارزات، مبارزات اصلاحى است؛ بالاخره مشغول مبارزه هستند. همه اينها، از اين قلّه جمهورى اسلامى و امام و اين ملت، سرازير شدهاند.
من كسانى را در دنياى اسلام مىشناسم و اطّلاع دارم كه مذهب اهلبيت را بدون هيچگونه تبليغى، فقط براى خاطر قضاياى جنگ قبول كردند. همين كه شما جوانان، شما جانبازان، شما ايثارگران به ميدان جنگ مىرفتيد و اين خبرها در دنيا به همين شكل منتشر مىشد؛ همينكه مادران آنطور شجاعانه مىايستادند و آن شجاعتها را به خرج مىدادند، عدّهاى را در دنيا مسلمان كرد، عدّهاى از مسلمانان را شيعه كرد، عدّه بيشترى را عاشق انقلاب و عاشق امام و ملت ايران كرد و احساسات اسلامى بروز كرد. در حقيقت، قطب همه اينها، ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى است.
اگر جمهورى اسلامى با امريكا پشت ميز مذاكره بنشيند، امريكاييها خيالشان از اين جهت راحت مىشود؛ به هرجايى در دنيا مىگويند: شما براى چه تلاش مىكنيد؟ شما كه مثل ايران نخواهيد شد، به پاى ايران كه نخواهيد رسيد! هر چه بشويد، يك ملت و يك نظام و آن شكوه و شجاعت را كه پيدا نخواهيد كرد؛ آنها هم بالاخره مجبور شدند و اينجا پاى ميز مذاكره آمدند؛ شما ديگر چه مىگوييد؟! يعنى با تسليم ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى ايران به نشستن پاى ميز مذاكره با امريكا، خيال امريكا از بسيارى از اين مبارزات دنياى اسلام آسوده خواهد شد.
درست توجّه كنيد! هر كدام از اينها، بحثهاى طولانى و مفصّلى دارد كه جايش در مجالس ويژه اين حرفهاست. من مايلم كه در نماز جمعه، فقط رؤوس مطالب را عرض كنم. مذاكره براى اينها مهّم است. ببينيد؛ بسيارى از كشورها هستند كه دولتهايشان از دوستان دولت امريكا محسوب مىشوند؛ يعنى تحت نفوذ و تسليم دولت امريكا قرار دارند، مواضع سياسيشان تابع دولت امريكاست و كلاًّ تابع امريكا هستند؛ با فلانجا قطع رابطه كنيد، فلانجا را معامله كنيد، فلانجا را معامله نكنيد، نفت را اينگونه كنيد، مس را آنطور كنيد. اين دولتهايى كه تسليم امريكا هستند، بتدريج اين فكر برايشان به وجود مىآيد كه دولتى به نام جمهورى اسلامى ايران هست كه به امريكا هيچ اعتنايى نمىكند؛ امريكا هم نسبت به آن دولت نمىتواند هيچ آسيب جدّى بزند. پس، علّت اينكه ما از امريكا اينقدر مىترسيم، چيست؟
اين سؤال امروز در ذهن بسيارى از مسؤولان كشورهاى اسلامى و غير اسلامىِ به اصطلاح خودشان جهان سومى وجود دارد و براى دستگاه امريكا موجب زحمت جدّى شده است؛ خارج شدن از حالت تبعيت و تسليم، به خاطر وجود جمهورى اسلامى، كه جمهورى اسلامى هست، هيچ اعتنايى هم به امريكا نمىكند و امريكا نمىتواند هيچ كار مهمّى با آن انجام دهد. چرا؛ گاهى اوقات هارت و هورت مىكنند؛ مثلاً قانون «داماتو»يى مىگذرانند، قانون هم بعد از چند ماه به خودى خود منسوخ مىشود؛ كار اساسى نمىتوانند بكنند. پس، چرا ما خودمان را بيخودى معطّل كرديم و اسير امريكا شديم؟
براى امريكا خيلى خطرناك است كه اين فكر در دوستان و در تبعه دولتهاى تابع و پيرو او رسوخ پيدا كند. امريكا در پى يك جواب است؛ بايد كارى كند كه به آنها اينطور تفهيم شود كه: «ديديد، اين محاصره اقتصادى و همين فشارهايى كه ما عليه جمهورى اسلامى به خرج داديم، بالأخره جمهورى اسلامى را هم خسته كرد و مجبور نمود كه او هم بيايد و زانو بزند و از آن پايگاه و از آن گردن برافراشتهاى كه داشت، بناچار پايين آيد!». اين را به دولتهايى كه پيرو و تابعش هستند، تفهيم كند كه: «نخير؛ اينطور هم نيست كه شما خيال كنيد كسى كه با ما نباشد، مىتواند از آسيب در امان بماند. جمهورى اسلامى هم بالاخره مجبور شد بيايد»!
يك نكته ديگر هم هست كه موجب مىشود حقيقتاً مذاكره براى امريكاييها به عنوان يك ابرقدرت مهم باشد و آن، اين است كه در مصاف دو قطب مبارز كه الان نوزده سال يا بيست سال است كه در صحنه سياسى عالم، مبارزه مىكنند - قطب استكبار از يك طرف، و قطب اسلام از طرف ديگر؛ قطب استكبار به رهبرى امريكا، و قطب اسلام به محوريّت نظام جمهورى اسلامى كه تا به حال هم گسترش و پيشرفت، متعلّق به قطب اسلام بوده است - شما هرچه صحنه دنيا را نگاه مىكنيد، مىبينيد كشورهايى كه بوى حركت و نهضت اسلامى در آنها استشمام نمىشد، وضعى برايشان به وجود آمد كه حكومتهاى اسلامى - لااقل به تناسب آن كشورها - در آنها به وجود آيد! در تركيه به صورتى، در الجزاير به نحوى و در جاهاى ديگر نيز همينطور. البته با همه اينها هم برخورد كردند؛ اما با احساسات مردم كه نمىتوانند برخورد كنند؛ نمىتوانند با احساسات مردم آنطور برخورد كنند كه مثلاً با حكومت «رفاه» در تركيه يا با بعضى از حكومتهاى ديگر برخورد كردند. احساسات مردم به حال خود باقى است.
تا به حال در برخورد اين دو قطب مبارز با يكديگر - كه قطب، استكبار از يك طرف و قطب اسلام از طرف ديگر است - پيشرفت و مبارزه و پيروزى، متعلّق به قطب اسلام بوده است. قطب اسلام هميشه پيش رفته است؛ اما قطب استكبار پيشرفتى نداشته است. اينها مىخواهند با شايعه مذاكره جمهورى اسلامى - كه بگويند جمهورى اسلامى تسليم شد؛ طرف ما آمد و مجبور شد كنار بيايد و با ما مذاكره كند - اينطور وانمود كنند كه در اين مصاف، بالاخره قطب اسلامى شكست خورد و مجبور به عقبنشينى شد و قطب استكبار در اين مصاف پيروز گرديد.
مىخواهند اين را تفهيم كنند كه دشمن پيروز شده و اسلام مجبور به عقبنشينى شده است. مىخواهند بگويند كه اسلام انقلابى از حرفهايش گذشت و برگشت. مىخواهند بگويند همه اين حرفها در طول اين نوزده سال - ده سال اول كه امام گفته بود، و نه سال بعد از امام، مسؤولان و ملت همه بر زبان آوردند - به گوشهاى گذاشته شد، به دست فراموشى سپرده شد و همه اين حرفها تخطئه گرديد؛ چون امام بارها فرموده بودند كه ما با دشمن كنار نمىآييم و تسليم دشمن نمىشويم. اين شايعات براى اين هدف است كه آن گذشته را تخطئه كند. بالاخره امريكا از اينكه شايع شود جمهورى اسلامى تسليم شده است تا با امريكا مذاكره كند و پشت ميز مذاكره بنشيند - يعنى از حرفها و ادّعاهاى خود نسبت به استكبار دست بردارد - بيشترين استفاده را مىكند. اين جنجال تبليغاتى براى اين است. لذا با اينكه رئيس جمهور محترم در مصاحبهاش گفت كه ما مذاكره نمىكنيم؛ گفت كه ما احتياجى به مذاكره نداريم، آنها گفتند بله، اين مقدّمه مذاكره است؛ مىخواهند مذاكره كنند! هر كسى چيزى گفت؛ جنجالى در دنيا درست كردند. پس، انگيزههاى امريكا و دستگاههاى خبرى امريكا از اين جنجال اين است.
حال موضع ما چيست؟ البته موضع ما بارها گفته شده است؛ چيزى نيست كه حالا من بخواهم آن را بيان كنم. امام بارها فرمودند، بعد از امام هم ما، مسؤولان سياست خارجى و كسانى كه در اين زمينهها حرف مىزدند و اقدام مىكردند، حرفها را گفتهاند. حرفها همان حرفهاست؛ حرفهاى محكمى است؛ حرفهايى نيست كه بشود امروز گفت و فردا از آنها برگشت؛ درعينحال من به طور مختصر عرض مىكنم.
موضع انقلاب و موضع نظام جمهورى اسلامى اين است كه اوّلاً هر تصميمى كه ما براى انقلاب و به عنوان مواضع اصولى انقلاب بگيريم، بايد تابع استدلال باشد. ما اهل منطقيم. ما حكومتمان هم حكومت استدلال است، قوانينمان هم قوانين مستدل است، معارفمان هم معارف استدلالى است، مواضع سياسى ما هم مواضع استدلالى است. ممكن است يك وقت كسى نسبت به اين مواضع شعار بدهد - خيلى خوب؛ مانعى ندارد - اما پشت سرِ اين شعار، استدلال و برهان و منطق وجود دارد. اساس اين منطق هم يكى نفع ملت ايران و مصالح كشور است، يكى هم اصول و عقايد و باورهايى است كه ملت ايران در راه اين باورها مبارزه و مجاهدت كرده، شهيد و جانباز داده، ايستادگى كرده است و مردم دنيا را متوجّه خودش كرده است. مواضع ما تابع اين چيزهاست. حال من در سه عنوان كوتاه، مطلب را خلاصه مىكنم.
وضع كنونى - يعنى قطع رابطه ما با امريكا - اوّل اين را بيان مىكند كه اين وضع، نتيجه رفتار و وضع طبيعى استكبار امريكايى است؛ در واقع، نتيجه مظلوميت ملت ايران است. حرف دوم اين است كه مذاكره با امريكا، هيچ فايدهاى براى ملت ايران ندارد. حرف سوم اين است كه مذاكره و رابطه با امريكا، براى ملت ايران ضرر دارد.
اما مطلب اوّل كه گفتيم اين قطع رابطه، ناشى از رفتار امريكاست. عزيزان من! سياست دولت امريكا از سالهاى 1320 به بعد - تقريباً سالهاى بيستويك و بيستودو - وارد كشور ما شد؛ بتدريج آمدند و نفوذ پيدا كردند و يواش يواش جاى انگليسيها را گرفتند. در طول اين تقريباً بيستوهفت هشت سالى كه امريكاييها در اين كشور حضور قدرتمندانه داشتند، همه اهانتها و بديها و ستمگريهايى كه يك دولت مستكبر با يك ملت مظلوم مىتواند انجام دهد، انجام دادند؛ منابع را بردند، رژيم مستبد پهلوى را تقويت كردند، به مسؤولان ما اهانت كردند، به مردم اهانت كردند، كاپيتولاسيون را آوردند، حكومتهاى ملى را سرنگون كردند و خيلى جنايات كه واقعاً اگر كسى بخواهد جنايات امريكا را در طول مدّت تقريباً بيستوهفت، هشت سال قبل از انقلاب بنويسد، يقيناً يك كتاب قطور خواهد شد.
انقلاب پيروز شد. وقتى انقلاب پيروز شد، يكى از كارهايى كه مردم كردند، همان اوّل روزهاى بيستويك و بيستودو بهمن به سفارت امريكا رفتند و امريكاييها را گرفتند و در آن روزها آنجايى كه ما مستقر بوديم، من خودم ديدم كه چشمهاى اعضاى سفارت امريكا را بستند و به آنجا آوردند. من يقين داشتم كه امام دستور خواهند داد اينها را يا اعدام و يا مثلاً زندانى كنند! برخلاف تصوّر همه و برخلاف تصوّر خود امريكاييها، امام دستور دادند كه اينها را آزاد كردند و به سفارتشان رفتند. البته بعضيشان از ايران رفتند؛ چون اوضاع ايران را براى خودشان مناسب ندانستند؛ بعضى هم در ايران ماندند.
بعد از پيروزى انقلاب، رابطه ما با امريكا، از طرف ما قطع نشد. يعنى ملت ايران در حال اقتدار، مظلوميتهاى گذشته خودش را نديده گرفت و دولت امريكا را عفو كرد. ديگر از اين بزرگوارى بالاتر؟! ما سى سال از طرف امريكاييها مظلوميت داشتيم؛ منتها نمىتوانستيم مقابلهبهمثل كنيم و عكسالعمل نشان دهيم. انقلاب كه پيروز شد، ملت ايران اقتدار را به دست گرفت و مىتوانست عكسالعمل نشان دهد. توقّع طبيعى اين بود كه عكسالعمل نشان دهد؛ عكسالعمل كه نشان نداد هيچ، امام دستور دادند رهايشان كنيد! البته عدّهاى از آنها رفتند؛ ولى عدّهاى هم ماندند و روابط سياسى ما و امريكا برقرار بود.
اما دولت امريكا اين بزرگواريهاى ملت ايران و انقلاب را نديده گرفت. از همان روزهاى اوّل كه خيالشان آسوده شد، محلّ سفارت را محلّ توطئه عليه نظام جمهورى اسلامى كردند. در خود امريكا، عليه ايران شروع به اقدامات كردند. مجلس سناى امريكا آنوقت حركت زشتى انجام داد كه در اينجا خروش خشم مردم عليه آن حركت بلند شد. در يكى از ميدانهاى تهران اجتماع عظيمى تشكيل شد و مردم در آنجا نسبت به اين كار امريكاييها اعلام خشم كردند. امريكاييها از همان روزهاى اوّل، شروع به توطئه و بدى كردند؛ دشمنان جمهورى اسلامى را ديدند و آنها را به كارهايى وادار كردند؛ مقدمات كودتايى را فراهم آوردند؛ يعنى از گذشته درس نگرفتند! نتيجه قهرىِ اين كارها هم اين بود كه دانشجويان مسلمان پيرو خطّ امام ريختند سفارت را تصرّف كردند و اعضاى سفارت را گروگان گرفتند. اين حركت، در واقع مجازاتى نسبت به امريكاييها بود.
امروز امريكاييها وقتى مىخواهند تاريخ دشمنيهاى بين دولت امريكا و دولت ايران را بيان كنند، از قضيه سفارت شروع مىكنند. در زمان رياست جمهورى، در سالى كه به سازمان ملل رفته بودم، اوّلين حرفى كه خبرنگار در هنگام مصاحبه با من مطرح كرد، مسأله سفارت بود كه شما اعضاى سفارت ما را به گروگان گرفتيد! در حالى كه تاريخ از آنجا شروع نمىشود؛ قبل از اين قضيه است. اگر قضاياى قبل را بگوييم، مىگويند اينها متعلّق به گذشته است! اگر متعلّق به گذشته است، قضيه سفارت مگر متعلّق به گذشته نيست؟ آن را هميشه به عنوان حركتى مطرح مىكنند كه چرا شما به ما حمله كرديد؛ در حالى كه در واقع اين يك حركت متقابل ناشى از خشم انقلابى ملت ايران بود. مردم ايران نجابت كردند كه آنها را به قتل نرساندند؛ والّا اگر جوانان ما مىخواستند بىمراعاتى كنند و بىتقوايى بهخرج دهند، همانجا نابودشان مىكردند؛ اما اين كار را نكردند، جان آنها را حفظ نمودند و بعد از مدّتى هم به دستور امام كه به مجلس محوّل كردند، آزاد شدند و رفتند.
پس، قضيه ضربات امريكايى و خنجرزدنها و خيانتها و كودتا درست كردنها و قضيه كودتاى پايگاه شهيد «نوژه» و قضاياى ديگر، پشت سرِ هم عليه جمهورى اسلامى انجام گرفت و ادامه يافت، تا جنگ تحميلى شروع شد. در جنگ، به دشمن ملت ايران سلاح دادند. يكى از چيزهايى كه در عرف همه ملتها و دولتهاى دنيا ورود در جنگ محسوب مىشود، همين است كه دو كشور كه در حال جنگند، يكى بيايد به آن طرفى كه با اين كشور جنگ مىكند، سلاح بدهد، يا امكانات نظامى بدهد، يا مشورت نظامى بدهد. اين ورود در جنگ است. اينها را نبايد بهكلّى نديده گرفت. ملت ايران در مقابل اين حركتها و اين ظلمهاست كه اينطور در مقابل امريكا ايستاده است.
من پارسال گفتم كه اين ملت، مثل امام خود - اميرالمؤمنين عليهالسّلام - است. اميرالمؤمنين، مظلومترين انسان مقتدر دنيا بود. شما به قدرت و اقتدار اميرالمؤمنين كسى را نمىشناسيد؛ اما مظلومتر از اميرالمؤمنين هم كسى را نمىشناسيد! ملت ايران، مثل امام خودش است. ما در زمان خودمان، هيچ ملتى را با اين نشاط و سرزندگى و اقتدارى كه ملت ايران در اين دو دهه ظاهر شده است، نمىشناسيم؛ اما مظلومترين ملتها هم ملت ايران است! چه كسى از همه بيشتر به او ظلم كرده است؟ شيطان بزرگ!
مىگويند چرا به ما شيطان بزرگ مىگوييد؟! شيطان يعنى چه؟ شما شيطنت مىكنيد. شيطنت نكنيد، تا به شما شيطان بزرگ نگوييم. شيطنت مىكنند، خيانت مىكنند، ضربه مىزنند، جنايت مىكنند، تكبّر مىكنند، استكبار مىكنند. ملت ايران، يك ملت زنده است؛ او را با ملتهاى ديگر مقايسه نكنيد. ملت ايران هم در مقابل چنين دولت و چنين حكومتى مىايستد، مقاومت مىكند، بىاعتنايى مىكند، رابطه را قطع مىكند، با او حرف نمىزند و در صحنههاى جهانى، مواضع خود را برخلاف مواضع باطل او اتّخاذ مىكند.
يك جهت ديگر، مواضع جهانى امريكاست. امريكا امروز بزرگترين حامىِ حكومت غاصب صهيونيستى است. حكومت صهيونيستى، بدترين دولتها و مجموعههاى سياسى دنياست؛ چون يك ملت را از مملكت خودش بيرون كرده است. شما چنين چيزى را در دنيا سراغ داريد؟ در تاريخ سراغ داريد؟ آخر، يك خانواده را، يك فاميل را، يك شهر را، يك ميليون آدم را از مملكت خودش بيرون كنند، يك مطلب است؛ كسى بيايد يك ملت را از كشور خودش بيرون كند، آنهايى را هم كه در داخل كشور هستند، در نهايت ضعف و شدّت و فشار قرار دهد و خودش بر آنها حكومت كند، چيز واقعاً عجيبى است! حكومت از اين بدتر و زشتتر؟! بعد هم با ملت با نهايت قساوت رفتار مىكنند.
تروريسم دولتى كه در همان مصاحبه گفته شد - كه حرف بسيار درستى هم هست - امروز مظهرش حكومت غاصب صهيونيستى است. اين حرف، خيلى هم به صهيونيستها برخورده است! اين حرفِ كاملاً درستى است. شما ديديد با مردمشان چه مىكنند! ديديد با فلسطينيها چه مىكنند! ديديد با مردم لبنان چه مىكنند! با هلىكوپتر به روستاهاى لبنان مىآيند و آدمها را از خانههايشان مىدزدند و مىبرند! كجا ديگر چنين چيزى در دنيا هست؟ امريكاييها بزرگترين و جدّيترين حامى صهيونيستها هستند. اين جرم، بزرگ نيست؟ اين جرم، كافى نيست ؟ اين بس نيست براى اينكه ملت حقطلبى مثل ملت ايران بگويد من با شما كارى ندارم، من شما را رد مىكنم، من رفتار شما را محكوم مىكنم؟ ملت ايران به امريكا همين را مىگويد.
عنوان دوم اين است كه رابطه و مذاكره با دولت امريكا، به حال ملت ايران هيچ فايدهاى ندارد. امروز از چيزهاى جالب اين است كه دستهاى امريكايى و تبليغات امريكايى - همانطورى كه در هفته اوّل اين ماه عرض كردم - در دنيا اينگونه شايع مىكنند كه ملت ايران مشكلاتى دارد؛ راهحل و كليد اين مشكلات هم اين است كه بيايد با امريكا مذاكره كند! تو گفتى و من باور كردم! مذاكره، هيچ فايده قابل ذكرى براى ملت ايران ندارد. البته ضررهايى دارد كه بعد عرض مىكنم؛ اما اصلاً فايده ندارد.
كسى كه خيال كند اگر ما با امريكا مذاكره كرديم، محاصره اقتصادى و قانون «داماتو» و ... از بين خواهد رفت، اشتباه كرده است. اوّلاً هر كدام از رفتارهاى امريكا با ايران، بعد از مدّتى محكوم به شكست شده است. مگر بار اوّلى است كه اينها اينطور با ما رفتار مىكنند؟ مگر بار اوّلى است كه تهديد مىكنند؟ مگر بار اوّلى است كه محاصره اقتصادى مىكنند؟ مگر بار اوّلى است كه اينها راه مىافتند و به اين كشور و آن كشور مىگويند كه شما با ايران فلان معامله را نكنيد، يا فلان قرارداد را نبنديد؟ بار اوّل كه نيست؛ هميشه اينطور كردهاند. ما در اين هجده، نوزده سال، همه پيشرفتهايى كه به دست آوردهايم؛ همه كارهاى برجستهاى كه دولتهاى ما در اين چند سال كردهاند، در همان حالى بوده كه امريكا نمىخواسته است. مگر به خواست امريكاست؟!
در سال گذشته، به مناسبت قانون «داماتو»، قرارداد شركت خودشان با شركت گاز ما را ابطال كردند. قانونى گذراندند كه هيچ شركتى حق ندارد از فلان مبلغ بيشتر، با ايران معامله نفتى كند. اوّلاً همان شركت به مسؤولان ما پيغام داد كه ما ناراحتيم و در اوّلين فرصتى كه بتوانيم، باز قرارداد را مىبنديم! الان يكى از مشكلات امريكا همين شركتهايى هستند كه نمىتوانند بيايند در كارهاى نفتى مربوط به ما در خليج فارس سرمايهگذارى كنند. شركتهاى نفتى امريكا به شدّت ناراحتند. مربوط به حالا هم نيست؛ مربوط به تقريباً يك سال اخير است. روى دولت فشار آوردند، اجتماع درست كردند، قطعنامه درست كردند؛ لذا همان تلاشها توانسته است تا حدود زيادى آن قانون امريكايى «داماتو» را تضعيف كند. پس، آنها بيشتر احتياج دارند.
ثانياً به مجرّد اينكه آن شركت امريكايى در سال گذشته قرارداد خود را با شركت گاز ما فسخ كرد، به فاصله كوتاهى يك شركت فرانسوى آمد و داوطلب انعقاد قرارداد شد. امريكاييها بنا كردند به جنجال كردن كه چرا مىخواهيد قرارداد ببنديد؟! دولت فرانسه، بلكه بعداً همه جامعهى اروپا ايستادند و گفتند كه بايد اين قرارداد با ايران بسته شود و امريكا نبايد بتواند حرف خودش را در اين قضيه سبز كند. اينطور نيست كه حالا مشكلات ملت ايران به دست امريكا باشد و امريكا بتواند مشكل جدّىاى درست كند. البته تلاش مىكنند، خباثت خودشان را مىكنند - نه اينكه نمىكنند - اما كارها دست آنها كه نيست.
وانگهى، شما ملاحظه كنيد! دولتهايى كه امروز امريكا به اصطلاح وزارت خارجه خودشان آنها را مجازات مىكند - مثل چين، روسيه، تركيه زمان حكومت حزب رفاه - مگر با امريكا رابطه ندارند؟ مگر مذاكره نمىكنند؟ همه كسانى كه امريكا با آنها برخورد خشن مىكند، در زمينههاى سياسى و اقتصادى با امريكا رابطه دارند. اينطور نيست كه رابطه با امريكا يا مذاكره با امريكا، مانع از دشمنى امريكا شود. الان كشورهايى هستند كه سفارتهايشان در امريكاست، سفارتهاى امريكا نيز در پايتختهاى آنها باز است و فعّاليت مىكند؛ از لحاظ سياسى و كنسولى و غيره هم با يكديگر ارتباط دارند؛ اما امريكا آنها را جزو ليست تروريستهاى دنيا معرفى مىكند! من حالا نمىخواهم اسم آن كشورها را بياورم. خوب است كه برادران ما در وزارت خارجه و جاهاى ديگر، اينها را به مردم بگويند و تبيين كنند.
خيال نكنيد كه حالا اگر با امريكا رابطه برقرار شد، يا مذاكره شد، ديگر از سوى امريكا، اندكى حرف نازكتر از گل هم به جمهورى اسلامى گفته نخواهد شد؛ نه. بسيارى از كشورها با امريكا رابطه هم دارند، خيلى هم روابطشان علىالظاهر در سطح جهانى خوب و صميمى و مؤدّبانه است؛ درعينحال امريكا هرجايى كه لازم باشد، ضربه خودش را مىزند؛ محاصره اقتصادى مىكند، تحريم مىكند!
امريكاييها مستكبرند. آدم مستكبر و دولت مستكبر، دنبال سبز كردن حرف خودش است. بنابراين، اينطور نيست كه رابطهبراى كشور ما فايدهاى داشته باشد؛ كه اگر رابطه نباشد يا مذاكره نباشد، اين مشكلات به وجود خواهد آمد و اگر اين مذاكره و رابطه انجام شد، مشكلات از بين خواهد رفت؛ نه. نه امريكا براى ايجاد مشكلات آنچنان دستش باز است و نه رابطه و مذاكره اين چنين معجزهگرىاى براى رفع مشكلات دارد. هيچكدام از اينها نيست؛ بسته به توان ملت است، بسته به عُرضه يك حكومت است، بسته به اقتدار و عزّتخواهى ماست كه بتوانيم در مقابل امريكا بايستيم و برطبق اراده و برطبق مصالح كشورمان اقدام كنيم.
اين تبليغات در حالى انجام مىگيرد كه وقتى دولت امريكا در مقابل خود دولتى را داشت كه در حال جنگ بود، نتوانست كارى با آن انجام دهد. ما يك روز در حال جنگ بوديم. قبل از آن، اوقاتى بود كه حكومت ما از لحاظ امكانات، حكومتى بسيار ضعيف بود. آن روز نتوانستند با ما كارى انجام دهند. آن روز نتوانستند ضرر اساسى وارد كنند. امروز بحمداللَّه دولت ايران، دولتى عزيز و مقتدر است و در سطح جهانى به عنوان يك كشور مقتدر و عزيز شناخته شده است؛ رئيس كنفرانس اسلامى است. در بسيارى از كنفرانسهاى جهانى، به عنوان يك عضو محترم شناخته شده است؛ دولتها برايش احترام قائلند، ملتها برايش احترام قائلند. امروز ما از چه بترسيم؟ چرا بترسيم؟ چرا خيال كنيم كه اگر با همين وضعى كه در اين نوزده سال داشتيم، ادامه دهيم، چنين و چنان خوهد شد؟
امريكا احتياج دارد. امريكا امروز آن قوّت و قدرت ده سال، پانزده سال قبل را هم ندارد. روزى بود كه حرف دولت امريكا در اروپا و جاهاى ديگر، با احترام تلقّى مىشد و با آن با احترام رفتار مىشد؛ امروز آنطور هم نيست. امروز امريكاييها از لحاظ ديپلماسى و سياست خارجى، در موضع ضعفند؛ در موضع قدرت نيستند. مىخواهند در حال ضعفشان، همان هيبت ابرقدرتى را عليه ما و در مقابل ملت ايران به كار ببرند!
عنوان سوم كه اين را هم من خيلى مختصر عرض مىكنم، چون مىترسم وقت نماز بگذرد، اين است كه رابطه و مذاكره، براى ملت ايران و براى نهضت جهانى مضّر است. اولين ضرر اين است كه امريكاييها با ورود در اين ميدان، اينطور تفهيم خواهند كرد كه جمهورى اسلامى از همه حرفهاى دوران امام و دوران جنگ و دفاع مقدّس و دوران انقلاب صرفنظر كرده و گذشته است. اوّلين چيزى كه امريكاييها ادّعا مىكنند، اين است. اوّلين مطلبى كه در دنيا شايع مىكنند، اين است كه انقلاب اسلامى تمام شد و پايان گرفت؛ كمااينكه هموز هيچ چيز نشده، همين حرفها را زمزمه مىكنند!
همين دو، سه روز قبل از اين، تلكسى ديدم كه رئيس يكى از دولتهاى آفريقايى - كه چند روز قبل از اين، يكى از مسؤولان ما حرفى را عليه آن دولت بر زبان رانده بود - مصاحبه كرده و گفته است كه بله، ايران مدّتى ادّعا مىكرد كه با امريكا مخالف است؛ اما حالا مقدّمات جور مىكند براى اينكه بتواند با امريكا دست دوستى بدهد! هنوز هيچچيز نشده، اينطور مىگويند! در دنيا، تبليغات و شايعات عليه ملت ايران و عليه جمهورى اسلامى و عليه دولت فضا را پُر خواهد كرد كه اينها از انقلاب برگشتند. اينها آبروى انقلاب را در دنيا در پيش مستضعفان خواهد برد، دلها را مردّد خواهد كرد، نهضت جهانى اسلامى را دچار افول خواهد كرد، استقلال ملت ايران را از دست او خواهد گرفت.
اين ملت در طول دوران طولانى تقريباً بيش از صدوپنجاه سال - يعنى از اواسط دوران ناصرالدّين شاه قاجار تا روز انقلاب - هميشه زير چتر قدرتها و زير بار قدرتهاى خارجى بود. حالا سلاطين قبلى اگر مستبد بودند، بد بودند، ظالم بودند، ملعون بودند، هرچه بودند، اقلاًّ عزّت كشور ايران و ملت ايران را حفظ مىكردند و زير بار بيگانهها نبودند. از اواسط و اواخر دوران ناصرالدين شاه قاجار، نفوذ خارجيها و دخالتها خارجيها در امور ايران شروع شد و مرتّب زياد گرديد تا به دوران پهلوى رسيد و ايران يكسره به دست خارجيها افتاد. رضاخان را انگليسيها آوردند؛ او در مشت انگليسيها بود. بعد كه رضاخان را بردند، محمّدرضا را خودشان آوردند؛ او هم كاملاً در مشت انگليسيها بود. بعد از چند سالى هم امريكاييها با پول و امكانات وارد ميدان شدند. كشور ايران و سرنوشت ملت ايران در دست خارجيها بود. ملت ايران توانست اين خفّت و اين اهانت و اين جسارت به خودش را در انقلاب جواب دهد.
عزيزان من! يكى از ابعاد انقلاب اسلامى، مشتى بود كه به دهان وطنفروشان و وابستگان و دستگاههاى مزدور اجانب و دشمنان خارجى زده شد. در واقع، انقلاب، خشم ملت ايران در مقابل نفوذ خارجى بوده است. انقلاب، استقلال را به اين مردم داد. حال بعد از آنكه اين همه خون در راه اين استقلال ريخته شده است، مدّعيان آقايى بر اين كشور، مدّعيان مالكيت بر اين كشور - يعنى امريكاييها كه خودشان را مالك اين كشور مىدانستند - برگردند داخل اين كشور بيايند و خردهفرمايش و دخالت در كارها و نفوذ در دستگاههاى گوناگون و جمع كردن دشمنان انقلاب كنند! مگر ملت ايران اجازه خواهد داد كه چنين چيزى انجام گيرد؟ مگر ملت ايران از انقلاب، از امام، از عظمت و از شوكت خود دست برداشته است كه اجازه دهد امريكاييها باز پايشان در اين مملكت باز شود؟
البته بارها گفتهايم و تكرار شده است؛ من هم گفتهام، مسؤولان هم گفتهاند كه مسأله ما، مسأله دولت امريكاست؛ با ملت امريكا بحثى نداريم. طرف ما ملت امريكا نيست؛ ملت امريكا هم مثل بقيه ملتهاى ديگر، خوبيهايى دارد، بديهايى دارد؛ مربوط به خودشان است. مسأله، مسأله دولت امريكا و رژيم امريكاست، و رژيم امريكا دشمن نظام جمهورى اسلامى و دشمن انقلاب و دشمن ملت ايران است، و اين را تصريح كردهاند و بارها هم گفتهاند. البته مصلحت خودشان نمىدانند كه اين را بر زبان آورند؛ ليكن باطن قضيه همين است كه با استقلال شما دشمنند، با اسلام شما دشمنند، با عزّت شما دشمنند، با ايستادگى شما در مقابل زيادهخواهيهايشان دشمنند؛ خيلى هم تلاش مىكنند كه بتوانند بلكه اينها را از بين ببرند.
البته قانون الهى، عكس خواست آنهاست. قانون الهى اين است كه شما بمانيد، شما قوى شويد، شما پيروز شويد؛ انشاءاللَّه پيروز هم خواهيد شد و ما هيچ احتياجى به رابطه با امريكاييها نداريم؛ همچنان كه رئيس جمهورمان هم در آن مصاحبه گفتند و ديگران هم تصريح كردند. الحمدللَّه خيلى خوب بود؛ هيچ احتياجى به مذاكره و و به رابطه با اينها نداريم و علىرغم ميل دشمنان ملت ايران، ملت ما انشاءاللَّه مدارج ترقّى و پيشرفت را روزبهروز بيشتر خواهد پيمود.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم. اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأيت النّاس يدخلون فى ديناللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّك واستغفره انّه كان توّابا.(15)
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) بقره: 183
2) غافر: 55
3) نصر: 3
4) الاقبال باعمال الحسنة، ج 3، ص 332
5) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 161
6) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 157
7) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 162
8) مرسلات: 36
9) بقره: 152
10) سجده: 14
11) مؤمنون: 65
12) مؤمنون: 65
13) شورى: 30
14) قدر: 3
15) نصر: 3 - 1